حد فاصل «هسا… » وکوتاه شعر!


حد فاصل «هسا » وکوتاه شعر!

جمشيد شمسي پور خشتاوني

ماهنامه «پژوهشی علوم انسانی»ره آورد گیل منتشر شد. ره آورد گیل از آن جنس ماهنامه هایی است که در کنار ادبیات معاصر ، به پژوهش های بومی گیلان نیز عنایت ویژه ای دارد . این جریده ی مانای گیلان  در شماره جدید خود (ش 51ـ52) با آثاري از سروش گيلاني،محمدتقي مرتاض هجري،سيدمحمدباقر مظفرزاده رودسري،دكتر بهزاد اتوني،فرامرز طالبي،محمود طياري،مهدي ريحاني،، فتاح پادياب، احمد خويشتن دار لنگرودي ،كاظم سادات اشكوري،دكتر فريدون شايسته،پرويز حسيني،بهزاد موسايي،عليرضا پنجه اي،دكتر محمد باقري،هوشنگ عباسي،محمدامين برزگر،مهرداد پيله ور، ،سين سيامك ،غلامحسن عظيمي،دعايي و... مزين شده است .صفحاتی را نیز به نقد بلند جمشید شمسی پور خشتاونی گیلان شناس و شاعر تالش اختصاص داده است که به «هساشعر» پرداخته است. و در تارنمای مان نیز قابل مشاهده است . علاقه مندان می توانند در کتابفروشی های معتبر استان نشریه مورد نظر را تهیه نمایند.

ره آورد گیل و توضیحات لازم :

نقدی را که ملاحظه می فرمایید تحت عنوان «حد فاصل هسا و کوتاه شعر!» در ماهنامه ای که به معرفی اش پرداخته ایم چاپ شده است و  قرار بود شب عیدی و بی کم و کاست در اختیار علاقه مندان به شعر بومی شمال ایران قرار بگیرد.که به دلایلی حال بماند ، به وقت مناسب به چاپ نرسید و موانعی که بعدها بر سر راه این نقد قرار گرفت و سردبیر محترم ره آورد گیل را بر آن داشت که مجددن با خشتاونی تماس بگیرد و با رایزنی هایی صورت گرفته بین ایشان و شمسی پور تشریح نمودند مبنی بر اینکه بخشی از آن بی ارتباط با قضیه «هساشعر»می باشد و اگر امکان دارد اصلاح شود و امکانش هست که خود ماهنامه را در گیلان به چالش بکشد.و بخشی هم که قبلن خشتاونی به حُرمت جناب جکتاجی ، گیله وا و نشر گیلکان حذف نموده بود و آن بخش هم که به محمد تقی صالح پور اختصاص داشت که گویا برای عده ای از دوستان گران تمام می شدو ناچارن شمسی پور آن را هم حذف می نماید و این نوید را به دوستان بدهیم که حتمن در مقالات بعدی با فصل بندی های متنوع استفاده خواهد شد.

اگر چه در نامه ی تاریخی استاد علی اکبر مرادیان گروسی که در ماههای بعد در زاویه های دیگر به بدنه ادبیات معاصر تزریق خواهد شد بخش وسیعی از این ناگفتنی ها بازگو خواهد شد. تنها ناگفته یی که می ماند این که شاعران تالش تصور نکنند که نقد شمسی پور بخاطر شعر تالشی بوده است . اصلن در این مدت نه تنها به این موضوع نیاندیشیده بلکه برای شعر و شاعران تالش احترام ویژه یی نیز قایل است . چرا که آنچه برای وی از اهمیت ویژه یی  برخوردار است شعر و ادبیات اقوام ایرانی ست که متأسفانه دارد در گیلان به افراط و تفریط می رود.اگر هم در جاهایی از نقد خشتاونی فاصله هایی دیده شود  ، بخاطر حذف بخش وسیعی از آن است که اگر چاپ می شد این نقد کامل در چندین صفحه پوشش می یافت :

 

گرامي نامه ي  ره آورد گيل ، در يكي از شماره هاي خود (46-45 آذر و دي ماه93) ، «گفت و شنود»ي با رحيم چراغي شاعر و پژوهشگر گيلاني ، تحت عنوان«تحولات وفضاي نو درشعرگيلكي» انجام داده ،‌ كه از نادرترين گفته هاي اين شاعربومي شمال ايران در اين چند ساله مي باشد.

چراغي را از سال هاي دور مي شناسم . به عنوان يك علاقه شخصي ، هميشه سعي داشته و دارم ، مقالات ادبي ، شعر و آثار پژوهشي اش را دنبال نمايم و معتقدم ، جسارت ستودني و سبك نگارشي وي به گيلان ، يك موهبت براي خطه ي شمال است كه مي بايست به وي ارج نهاد.

اين را هم گفته باشم ؛ صبوريت ، متانت ، ‌تيزهوشي چراغي زبان زد همه است و در طول دو دهۀ آشنايي ام با وی ، مخصوصاً چهارمقاله ي چاپ شده درگيله وا كه به چهارشاعرگيلكي سرا اختصاص داشت را ستوده ام . نقاد با هوشي است! و به اين عقيده ام بعد آن «چهارمقاله»، ‌قلم چراغي نيز به نوعي  تغييركرده است .

اگر به پاسخ پرسش اول اين گفتگو توجه شده باشد، ‌بي آنكه به تعريف واقعي از«كشف حقيقت» شعر بپردازد ، دارد ما را به پیرامونی سوق مي دهد كه با «كشف حقيقت» در تعارض است .هم چنين در نقطه نظرات با دوستان خود ، منجمله حقيركه شرحش خواهد آمد.

البته اين نيز اضافه شود ، نقد به دستگاه فکری چراغی ،‌ هيچ خللي به گذشته و حال هر دوی مان وارد نمي كند و دوست فرهیخته مان به آن واقف است . وانگهی  با نگاه به شعر بومي گيلان باهم در كنار هميم . به همين لحاظ بايست به «كشف» حقيقت شعر پرداخت و شايد من نيز بتوانم براي كشف بخش اندکی از آن مؤثربوده باشم . نيّت و هدفم نيز همين است .

«گفت و شنود»ي كه به «شنود» شباهت آنچناني! ندارد . فضای چیدمان واژگان بیشتر شبیه به پازل است و با بررسی شعر اوایل کار دهه ی هفتاد فاصله ها دارد. تا جايي كه بعد دو دهه از «هساشعر» تنها توليد به چشم مي آيد. موضوعي كه در بيانات يكي از امضاء كنندگان اصلي نيزمشاهده شده است . و از بار محتوايي كه حاوي شعر «مدرن» باشد، خبري نيست و كفه ي توليد انبوه و اقتصادي اش سنگين تر از كفه فرهنگي و محتوايي شعر است و دارد بی حساب و کتاب با کلمات مونتاژ می گردد.

البته ناشر «112شاعر شمالي» در رونمايي از كتاب به زبان گيلكي ـ در سخنراني خودگفته است : «من بي ان كي داور ببم ...» در محدوده ي گويش مركز رشت ، تنها احساس اش را بيان داشته و این را شفاعاً به حقير گفته ، كه به خيلي از مسايل ريز «هسا شعر» ورود پيدا نكرده ام . و در جایگاه یک ناشر ، به محاسن كتاب پرداخته كه همانند هر ناشري ،‌حق وي است كه از توليد خود دفاع نمايد. ناگفته نماند نظرم به همه ی آثار ناشر محترم بر نمی گردد که شرحش در گران سنگ نامه ی هاتف به قلم حقیر مفصلاً آمده است .

از«هساشعر» سخن ها رفته و مقالات بيشماري نوشته شده و به يادگار مانده است . در كناركتاب و ویژه هاي چاپ شده ، تنها ويژه يي كه از چشم گير ترين مرحله نوجواني شعرهاست ، ضميمه ي ش 32 بود که رنگ خاصی به شعر گيلاني داد. بعدها هيچ يك به پاي آن نرسيد . اين را در منزل يكي ازشاعران گيلكي سرا در رشت ، به چراغي گفته ام كه به شيوه ي حرفه اي كار شده بود. در همان ویژه ، مقاله ای به قلم وی تحت نام «ادبیات شفاهی و هساشعر» چاپ ـ که عمده ی مواداولیه اش متأثر از «بجارکاری شعر» ، «چیستان و مثل ها» و با دانش بر گرفته از تجربه ی فرهنگ عامه و نه کتاب های وارداتی ، تحریر یافته بود که نگاهی تازه ، مضمون و محتوای «هساشعر» در بین شعرهای دیگر اقوام برجسته و جانی تازه به شعر بومی ایران می داد. شعری که نشأت گرفته از فرهنگ بومی شمال ایران ، در زبان و فرم هیچ شباهتی به شعرهای دیگر اقوام نداشت و هنوز هم با گذشت دو دهه از سرایش شعرهای اولیه تاکنون ، یک سرو گردن از شعر اقوام ، نظیر کُردها ، آذری ها و... بالاتر است و هوای گیله وایی را با خود دارد. 

از كارهاي با شهامت دیگر ويژه ، منتقل نمودن نقد عليرضا پنجه اي بود. با اينكه در مخالفت با «هساشعر» نوشته شده بود و چراغي آن را در ويژه گنجاند و امروز بعد از دودهه ،با مکانیزم های غیر اصولی ، پيشگويي هاي به حاشيه رانده شده ي پنجه اي ، به واقعيت پيوست.

هرچه زمان «هسا شعر» مي گذرد ، از فرازش كاسته به فرودش افزوده مي شود. تا به امروز كه پا در دهه ي سوم گذاشته ، شناسه اش تغيير يافته و با شماره يا پلاك قرو قاطي «كوتاه » ‌و«هسا... » عرضه مي گردد . بی آنکه به راه اصلی خود ادامه دهد! به نام این قالب به استحاله رفته است و برای نسل جوان مشخص نیست کدام «هساشعر» است کدام «کوتاه شعر»؟ ترجمه نيز از آن گرفته شده است؟!  

از آنجايي كه تالش زبانم ، در حاشيه ي ريشه دارترين زبان گيلان ـ گيلكی نفس كشيده و در سفره ي پر نعمت بزرگان ادب و هنر اين قوم نجيب توشه ها برداشته ام ، خود را به نوعي وامدار تجربيات شان مي دانم . خوشبختانه با تك تك عزيزان صاحب نظر ارتباط تنگاتنگ داشته ودارم. به حرمت دوستی به خود اجازه ندادم تا با قلم ناچيزم وارد اين بحث شوم . ترجيح دادم متوليان گيلك خود به نقد آن برخيزند . بعد از گذشت يك شماره فاصله ،گويا دوستان مصاحبه ي چراغي را يا به درستي نخوانده اند و يا خوانده اند براي شان چندان اهميتي نداشته است كه در زير به بخشي از آن پرداخت داده خواهد شد.

نكته اي كه قبل از ورود در بحث از اهميت ويژه اي برخورداراست،مدخلي ست كه ناشر محترم در ش 133گيله وا براي سخنراني رونمايي كتاب در نشريه اش چاپ كرده ، در آن هيچ اشاره اي به اين كه چراغي در آن «جلسه» سخنراني كرده باشد به ميان نياورده است . ره آوردگيل هم در (ش 43و44) « گزارش ها ورويدادهاي فرهنگي » به رونمايي كتاب كه چراغي در آن سخنراني نموده باشد هيچ اشاره اي نكرده است . این مدخل ها و ورود و خروجی «جلسه» ها با بکار گیری «به همت گارگاه نقد و بررسی شعر خانه ی فرهنگ گیلان»  از ابهامات است . اين در حالي است كه وي در گفتگوي خود آورده است :« در همان جلسه گفتم كه ارزش هاي نسبي داراي تعريف هاي ثابت و پردوامي نمي تواند باشد»  

از طرفي با خبرم ،‌ يكي ازچند سخنران در «جلسه» غلامرضا مرادي بود . با توجه به ناكارآمدي «هساشعر» ترجيح داد ، مقاله ي 23سال قبل خود را دوباره خواني كند . از ديگر سخنرانان در «جلسه» بجز ناشر كتاب ـ خبري منتشرنشده تا در سخنراني شان چه گفته اند؟  كه خود به خود «فرهنگ مدرنيته» را در گيلان به زير سؤال مي برد!

با این توضيحات لازم :

سؤال اول طبق روال گفتگوبا پرسش كليشه اي از «شعرچيست» شروع شده است تا در پاسخ آن به «كشف حقيقت» برسد و تا حدودي اميدواركننده است ونويد خوبي به مخاطب مي دهد كه «شعر سازه كشف و خلق كردني ست... در جهان پنهاني درمغز شكل مي گيرد» و چراغي باور دارد كه «تعريف در شرايط مختلف ذهني و زيستي ،‌تغييراتي به خود مي بيند» وما را مقداري به «كشف»ي كه در پي خواهد آمد نزديك خواهد كرد.بخصوص در واكنش سال هاي قبل مدير محترم گيله وا به نامه ي يكي از امضاءكنندگان بيانيه و در ستوني موازي با مقاله ي «هساشعر هويتي برتر در معني و فرم شعر گيلكي» ش 73 تأکید نموده و ياد آور شده بود:«... البته قرار نيست در پاسخ به انتشار يك نامه خصوصي [نامه بشرا به بنده]كه سر از نشريات در آورده است حتماً همه چيز گفته شود . جزئيات جريان هاي ادبي و هنري مثل اشياء زيرخاكي مي مانند ،‌هر بار گمانه اي زده مي شود  و يك لايه آن رُخ مي كند »

هنوز گمانه ي خيلي از واقعيت هاي «كوتاه شعر» و «هساشعر» زده نشده و دارد «تغييراتي به خود مي بيند»!جا داشت چراغي در پرسش اول تكليفش را با يكي از امضاء كنندگان بدعت «هسا شعر» روشن مي نمود و بعد به تصرف انحصاري از شعر «كوتاه» مي پرداخت و براي ارزيابي دعاوي گفته هاي هويتي خودبه مجلات دهه ی هفتاد پناه می بُرد و به چالش این دو قالب نمی پرداخت چرا که شاعراني هستند  ـ تمايل چاپ آثارشان را در آن نمي بينند و در عُرف ادبي منصفانه نيست .

گمان نكنم با بستري كه «گيله وا» ، مخصوصاً دل سوزی های دانشی مردی چون جکتاجی و ديگر نشريات ، كه در اين مدت براي چراغي فراهم نموده اند و دارد با مستند سازي ، شعر «كوتاه» را در بدنه ي «هساشعر» بسط می دهد موافق باشند؟ و«ژانر كوتاه شعر» با «هسا...»  این گونه مصادره به مطلوب گردد و يا در پرسش دوم كه اگر قرار است :« «گزينش بهترين نمونه هساشعرها » ملاك قرار گيرد با تناقض گويي در پرسش اول كه حاوي «كشفيات» بود ، به كيفيّت كوتاه شعرها مي پرداخت نه به كمّيت آن . و اندكي هم به گفتگوي محمد بشرا كه شرحش خواهد آمد در چند شماره قبل ره آورد گيل توجهي جدي مي نمود كه از كنار«كوتاه شعر » و «هساشعر» چگونه گذشته است؟!

چراغي در پرسش سوم ، بي آنكه هزار قطعه شعر چاپ شده ي كتاب «112شاعر شمالي» را به اهل فن بسپارد، و یا به نقادان در روز رونمایی کتاب اجازه ی نقد را بدهد و از آنها در باره کتاب نظر بخواهد ! خود يك تنه  به داوري آن پرداخته و گفته است :«سخت بر اين باورم كه هسا شعرماهيتي  كاملاً‌ روشنفكري دارد» و در ادامه افزوده :«ساخت و نگاه و زبان آن از شعر گذشته  گيلكي متفاوت است» با اين نگاه بر روي مقاله ي «ادبيات شفاهي و هساشعر» خودخط بطلان كشيده وملاك قضاوت خودش را براساس كتاب «كوته سرايي » سيروس نوذري دانسته كه در سيزده فصل به سيزده قالب شعري سه خشتی کُردی ، کُرمانجی و...از جمله به «هساشعر» پرداخته است .

در شگفتم فصل نهم كتاب «کوته سرایی» را این دوست مان به درستی خوانده است ؟ که «هساشعر» در کنار ليكوي بلوچي ، ‌ليكوهاي رودباري كرمان و شعرهاي كوتاه شاعران بي نام و نشان مبتدی ، وبگردي و...يا در تازه ترين اظهار نظردو پهلوي خود در گيله واي ش134 ، نه اينكه از گذشته ي شعرفاخر گيلان خبر ندارد ـ كه حتا داشته هايش را در حد دوبيتي ها و «هساشعر» را در كنار«عرفان ذن» هايكوسرايان قرار داده است!! . از طرفي در فاصله گذاري از قالب سنتي دوبيتي ... كه نبايد ناديده گرفته شود» افزوده است :« من هسا شعر را شعر شهري نمي دانم » كه به نوعي دست رد به سينه «سايه ديمه و سه دفتر ديگر» رحيم چراغي زده است . گذشته از اينكه از ديد وي همين «هساشعر» نيز«المان هاي شعري بسيار اندك در آن راه يافته است » كه فاجعه اي براي بدعت «هساشعر» می باشد وبر خلاف كوشندگان آن «هساشعر» را با حس و حال هايكويي مي سنجد كه اين گونه نيست . و با این نگاه ارزش و اعتبار شعر فاخر شمال ایران را به زیر سؤال برده است . درضمن از زبان بنيان گذران درهمان کتاب «کوته سرایی» آمده است: « به دليل استفاده از يك گويش محلي ،‌جزدر حوزه شاعران گيلكي زبان ،‌امكان رواج و ورايي ندارد». و این دوست مان از ذوق زدگی ، کتاب را دیده است و از محتوای داخل آن بی خبر مانده است

مهمتر از همه «هساشعر» مدرنيسمي را بر دوش مي كشد ، كه فاقد رسم الخط رايج و استاندارد است و در مجله ي وزین گيله وا ش 133 ، با دو رسم الخط متضاد از هم در معرض ديد افكار عمومي قرار گرفته است . اولي را استاد جكتاجي در ساختمان NGO يي كه «به همت کارگاه نقد و بررسی شعر گیلکی...» كتاب در آن رونمايي شده و به گويشي كه در بالا به آن اشاره شد و ديگري ، نقد پنج صفحه اي چراغي كه شرحش در پايين خواهد آمد و حتا رسم الخط گيله وا و ره آوردگيل را تحت شعاع خود قرار داده است.  

اگر ياد و خاطرمان مانده باشد ، در ش 15 گيله وا، آبان و آذر72 ص 20 مبحثي آورده شده تحت عنوان « دستور املاي گيلكي حذف تنوين در گيلكي» كه بعد از 21 سال هنوز شاعران و نويسندگان گيلك به اين اتفاق نظر نرسيده اند كه «نشانه ˇ به عنوان نيم زير يا فتحه نيمه باز» با نشانه [ ٌ]چه اختلاف نظري دارد و با شیوه ی نگارشی در ش 133 ، متغاير دركنارهم قرار گرفته اند؟

بطور مثال در متن زير ،  جكتاجي در سخنراني خود:« هسا شعرگرمˇ نانˇ تازه تونورˇ جا بيرون بامو... » كه درتمجيد از رونمايي كتاب «112شاعر شمالي» از رسم الخط ابداعي به شيوه ي گيله وايي وبا فتحه نيمه بازاستفاده  نموده است. نشانه اي كه تا حدودي براي خوانندگان محلي گيلان جا افتاده و هم مجله سنگین و متین ره آوردگيل و هم گيله وا به خوانندگان شان همان رسم الخط را عادت داده اند. و بر عكس آن  چراغي به هر دلایلی که قابل توجیه باشد ، در نقد به زبان گيلكي  براي دفتر يكي از شاعران گيلكي سرا آورده :«شكست و نتانستن مطلق ... زبان كي خودش ميل...» جالب تر اينكه ،‌هر دوي اين شيوه ي نوشتاري در ش 133 گيله وا اتفاق مي افتد؟!

اگر بخواهيم بدون در نظر گرفتن گويش وران ، ‌ گويشی از زبان خاص را برجسته نماييم ، قلم و انديشه مان بسان موكت ساده اي است كه نه گل دارد ،و نه نقش و نگار و نه آن زيبايي هايي كه لهجه تارو گویش پود آن باشد تا زباني شكل بگيرد. سوال است  با اين رسم الخط انفرادي در بدنه ي يك گویش محلی ـ و یا حتا زبانی كه فاقد ترجمه هم است شعرش به كجا خواهد رفت؟

درهمين مقطع ، اگر فلاش بگي به گذشته و پاسخ پرسش اول چراغي زده باشيم ، ناتواني كشفيات «مدرن» چراغي در برابر سي و چند سال قبل «دامون» نمود پيدا مي كند كه در كنارهرشعري ـ جکتاجی ـ  واژه نامه اي درج مي كرد که بسیار هم بجا و متین و از روی اصول بود تا خواننده ي ديگر گويش ها و زبان هاي محلي شمال ايران ازجمله تالش ، توان درك مطلب را داشته باشند و بتوانند ارتباط عاطفي با آن بر قرار نمايند . همانگونه كه در بالا نيز آمد نه اينكه ترجمه ،‌بل واژه نامه نيز از آن گرفته شده است .

با توجه به اينكه زبان فارسي داراي رسم الخط واحدي است و در رقابت با سبك ها و بدعت هاي جورواجور، منجمله سبك «شعر پلاستيك» ، كه بدعت گذارش اسماعيل نوري اعلاء بود و در يك فراخوان  در هفته دو هزار قطعه شعر به مجله ي فردوسي سرازير مي شد و هر قطعه نيز قابل چاپ بود . در بين آنها از يك تا ده را حايز جايزه مي دانستند كه يكي از جوانان همان بُرهه ، از خطه ي شمال بود كه نام وي بماند! و نظاير اين ها درادبيات معاصربه كرّات ديده شده است و به تازگی ها هم در کشور بازارگرمی خوبی رواج دارد .چه شد؟ كدام يك از آن شعرها و بدعت ها بر جاي ماند؟

جالب تر اينكه ، هريك از اين بدعت ها به زبان رسمي با تولید هنرشان براي زبان هاي محلي هم نسخه مي پيچيدند وخيلي از لابي هاي به اصطلاح ادبي مدرنيسم براي شان كف مي زدند كه گيلكي ،‌تالشي ، مازني و... از همين رسم الخط هم محروم اند.  بعد ما مي آييم واژگان مان را «گاهي با حروف عدد هشت كوچك مي نويسيم » و عده اي رامدتي به آن عادت مي دهيم ،قصه مي نويسيم  ،‌كتاب چاپ مي كنيم و بعد چراغي هم بر عكس آن رسم الخط ، سنجاقي را پي مي گيرد . البته با توجیهاتی شاید!!

آيا اين تفكرمي تواند با فرهنگ بومي مان قابل قیاس باشد؟ و مدارش در پويش زبان هاي محلي قرار گيرد؟ و بر دستگاه های آرمانی پیاده شده بر روی کاغذ نظایر همين هايي كه در دهه ي هفتاد به نام «پسا مدرن» ، «پسا نيمايي» در نشريات ادبي كشور به راه افتاد. تا جايي كه شاملو را به رسميت نمي شناختند و شعرهاي وي را كلاسيك دانستند . بيشتر بازي كردن كلمات از روي احساس بود كه در مقدمه ي هر يك از ويژه نامه هاي «هسا شعر»و به تازگی ها کتاب ، منجمله در مقدمه ی «112شاعر شمالی» به كوشش چراغي تا دلت بخواهد از اين بحث ها يافت مي شوند. که متأسفانه با تولیدات در داخل کتاب همخوانی ندارد.و می بایست به نام «مدرن» با دیگر اقوام پراکنده ی ساکن در گیلان (کُردها ، لُرها ، آذری ها و... )نقش ببندد تا تاروپود آن یکی شود.

درست است كه از مردم بي سواد و كم سواد و مردم عادي نبايد توقع داشته باشيم كه شعر شاملو را از بر باشند . اما همين مردم قهوه خانه نشين،  بر عكس رسم الخط سنجاقي چراغي زبان فارسي را به درستي درك مي كنند و واژه هاي شعر شاملو را اگر در اختيارشان بگذاريم نظير «غم نان اگر بگذارد» و «آيينه اي در برابرت مي گذارم » و نظاير اينها را به درستي مي توانند بخوانند . كه بخش هاي وسيعي از شعرهايش در خود همان قهوه خانه ها و پارك ها براي مردم عوّام  ضرب المثل شده است و آيا رسم الخط به شيوه ي مرسوم چراغي را هم مي توانند بخوانند ؟ و یا حتا رسم الخط گیله وا و ... را ، تا بدانند در نقد از شعر گيلكي ـ شعرحافظ با کدام رسم الخط  سلیقه ای نوشته شده است ؟

به فرمایش چراغی «مدرنيته با وجودي كه با عقلانيت و خرده باوري سروكار دارد و به نقد آن هم مي پردازد» آيا با چنين شيوه اي در جرايد گيلان و نه همه ی جراید ـ افکار عمومی می دانند در«جلسه رونمايي» کتاب «112شاعر شمالی » چه گفته شد ؟

چون بحث بر سر «مدرن» است ومي بايست به خيلي از موضوعات جانبي آن نيز توجه شود . وقتي كه«كوتاه» و «هساشعر» در بين سه امضاء كننده به اجماع نظر نمي رسد و در بين آنها شكاف ايجاد شده است ، كه مواد اوليه اش حتا براي دوخت و دوز ادبيات بومي شمال (گيلك ، تالش ، مازني) هم مناسب نيست  ،‌ چه رسد به شعر معاصر ايران مان! كه در اين خصوص عليرضا پنجه اي 23سال پيش در مقاله اي تخت نام « پاس پرواز ققنوس از خاكستر زبان» در ويژه ی ش 32 آورده بود:«‌مگرمنزلت ادبيات يك شبه پديد مي آيد ... كه ما از زباني منطقه اي متأسفانه توسعه نيافته كه سابقه مكتوب ويژه و متنوعي هم نداشته انتظار داشته باشيم بر شعر معاصر فارسي تأثير بگذارد . آيا اين رؤيايي ساده انگارانه بيش نيست؟!»  

شمس لنگرودي نيز با هزينه نمودن نام و قلم خود به پاي«هساشعر» يادآورشده بود:«شاعران هسا شعر تا چه اندازه به اين امر وفادار مي مانند و يا مي توانند وفادار باشند » و يا مسعود ‌بيزار گيتي با آن داشته هاي غني در قضاوت شعر دهه ي هفتاد با شك و شبهه به آن نگريسته و يادآور شده بود:«هسا شعر به لحاظ ظرفيت زبان و نگاه شاعر در پرتو زبان ،‌هنوز توانايي لازم را كسب نكرده است .» پرسش است بيزار گيتي با توجه به داده هاي كتاب «112 شاعر شمالي» ، آيا عملكرد امروز چراغي را با همان نگاه قبلي اش مي پسندد؟ كه امروز گفتار متناقص چراغي بر قضاوت نمودن ويژه اي كه از درخشان ترين قعطات شعر دهه اول هم بود ، با نظرات گذشته ي اساتيدي چون شمس لنگررودي ،‌مسعود بيزار گيتي ،‌علي صديقي ،‌غلامرضا مرادي و... منافات دارد.

بهتر نبود چراغي بجاي شب شعر برگزار كردن و... به آسيب شناسي  «هساشعر» مي پرداخت ؟ تا دو دهه تلاش شاعران شمالي که عمرشان را صرف این راه نموده اند ، در كنار كتاب سطحي «كوته سرايي» قياس نشود! و اگرسیروس نوذری هم آورده ما نمی بایست تا این حد برجسته و مرجع اش قرار دهیم . تا جايي كه در همان كتاب،  شعر كوتاه و تابلو دار «بچه ها شوخي شوخي سنگ مي اندازند/ قورباغه ها جدي جدي مي ميرند» از«اريش فريد» شاعر آلماني را به نام «مصطفي خزايي » معرفي كرده است . شعرمعروفي كه در ميان دانش آموزان نيزشناخته شده است .نمي دانم چراغي وقتي كه خواسته آ‌ن كتاب را مرجع قرار دهد و شاهکارهای شعر کوتاه شاعران شمال ایران را نادیده گرفته و ... آيا صفحه 497 را ملاحظه نموده است تا دريابد چه جفايي به شاعران «هسا شعر» روا داشته است ؟کافی است کمی در«جدیدترین دیگاه سیروس نوذری»دقت نماییم؟! و وضعیت «هساشعر»در ستایش از «عرفان ذن»ی !! قرار گرفته که پیام آشکاری برای استحاله ی این قالب می باشد.

از طرفي شگفتي كار اين جاست كه  چراغي ره آورد گيل شماره 24 ،‌بهمن و اسفند 91 رابه درستي  نخوانده (شايد هم خوانده ، به روي خود نياورده) كه يكي از امضاء كنندگان بيانيه ي «هساشعر» به صراحت گفته است :« در يك كلام .... بسياري از اشعار با اين (باسمه) عرضه مي شود . اما جوهره هسا شعر را ندارد... خيلي از اشعاري كه با اين نام به زيور طبع آراسته شده است اصلاً هسا شعر نيست ... هسا شعر در ابتداي به راه افتادن و معرفي شدن كه مورد اقبال بزرگان شعر ايران [شمس لنگررودي ،‌مسعود بيزار گيتي ،‌علي صديقي ،‌غلامرضا مرادي و...] قرار گرفته بود خيلي از شاعران گيلان را كه اصلاً‌گيلكي سرا نبودند جذب كرده بود ... از اول مي بايست براي درج اين اشعار به عنوان يك شعر كوتاه يا هسا شعر تفاوتي قايل مي شدند تا سره از ناسره از ابتدا باز شناخته مي شد و همه چيز بهم ريخت در كار ادبيات كه تعارف نمي كنند!!»

فراموش نكنيم داوري دو دهه ي  «هساشعر» از طرف يكي از سه بدعت گذاركه محمد بشرا باشد، صورت گرفته است كه خود اگر در ميزگردي با حضور كارشناسان شعربومی شمال ایران ، تأکید می شود کارشناس بومی شعر و نه گویش خاص ، بنشيند و ازبین هزار قطعه شعر چاپ شده در كتاب «112شاعر شمالي» هشتصد قطعه ی آن همراه با فرمول هاي «مدرن» در بدنه ی «گفت و شنود» چراغی  ـ البته به غير از شعرهاي اول دهه ي هفتاد ، آیا چيزي از آن برجاي می ماند؟

با توجه به اينكه محمد بشرا با حُرمت گذاري بين « شعر كوتاه يا هساشعر ‌تفاوتي قايل» است و درست اش نیز همین است.و چراغي بر عكس آن ـ‌ بي آنكه به اصل هشدارهای بشرا دقت كرده باشد که با دو امضاء مشترک بر اين باور است : «كوتاه شعر محصول هساشعر است ، كوتاه شعرنوزاد هسا شعر است . هسا شعر در تجربه مدرن شعر گيلكي است»؟ گذشته از سند سازی های رایجی که در بالا به آن اشاره شد ، شاید هم خواسته به سبک ژورناليستي از نوع «مدرنیته» ، جواب گفتگوي محمد بشرا در ره آورد گيل ش 24 را داده باشد.«فکر می کنم با این تفاصیل ... صلاحیت بر ندانستن هساشعر گواهی می دهد».

البته چراغي در آخر«گفت و شنود» خود اشاره اي از سر لطف به حقير داشته كه:« شمسي پور هم به من گفته تعداد متنوعي از چاپ هسا شعرها و بررسي هاي را در مطبوعات قزوين و جاهاي ديگر آرشيوكرده است.» شمسي پور گفته اند ! و من چراغي ـ با توجه به چاپ شدن دهها نقد در ولايت قزوين ،‌حديث قزوين ،‌نامه ي قزوين و... تاكنون نديده ام و اين سطر از گفته اش با توجه به نگاه وي به «مدرن» ی ... که ، نيازبه پاسخگويي نمي بينم !   

 

 

 


آخرین نظرات ثبت شده برای این مطلب را در زیر می بینید:

برای دیدن نظرات بیشتر این پست روی شماره صفحه مورد نظر در زیر کلیک کنید:

بخش نظرات برای پاسخ به سوالات و یا اظهار نظرات و حمایت های شما در مورد مطلب جاری است.
پس به همین دلیل ازتون ممنون میشیم که سوالات غیرمرتبط با این مطلب را در انجمن های سایت مطرح کنید . در بخش نظرات فقط سوالات مرتبط با مطلب پاسخ داده خواهد شد .

شما نیز نظری برای این مطلب ارسال نمایید:


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: